سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
   

 

گمنام تا لحظه ظهور
 
دانشنامه عاشورا



سرباز گمنام امام زمان(عج)

پست الکترونیک
پروفایل مدیر وبلاگ

زمستان 1387
بهمن 1387
اردیبهشت 89
مرداد 89
شهریور 89
شهریور 90
مهر 90
آذر 90
» ()
زمستان 1387
بهمن 1387
اردیبهشت 89
مرداد 89
شهریور 89
شهریور 90
مهر 90
آذر 90

» سفرزیارتی.سیاحتی وهمیشگی آخرت
»
» سرلوحه برنامه های امام زمان(عج)
» نشانه های ظهور امام زمان چیست؟
 

ای کاش شنبه 89 اردیبهشت 18
 

 


 


کاش علی را آن گونه که بود می دانستیم


(نه تنهایی که پناه به چاه می آورد)


کاش قرآن را به دل می گرفتیم نه به سر


کاش غذای یتیمان را نمی بریدیم.(وصلش پیشکش)


کاش نام علی را کار نمی دانستیم و لباسش را ابزار نمی کردیم


کاش تمام علی را می دیدیم نه تنها امر به معروف و نهی از منکرش را


(که اگر آن را هم درست می دیدیم امر به منکر نمی کردیم و نهی از معروف)


کاش یک بار هم علی را عاشق زهرا می نامیدیم به جای شوالیه ای قدرتمند


      کاش شب قدر را هر شب قدر  می کردیم و کاش...



 

نظر بدهید

 
 
 

ضرورت حکومت اسلامی در کلام امام رضا (ع) شنبه 89 اردیبهشت 18
 

روایتی از فضل بن شاذان در کتاب شریف «عیون أخبار الرضا علیه السلام» نقل شده و کتاب شریف «علل الشرایع» نیز با کمی تفاوت همین روایت را ذکر کرده است. کتاب شریف «بحار الانوار» نیز آن را به نقل از این دو کتاب، با محوریت متن عیون می‏آورد.
حضرت امام خمینی(س) بخشی از این روایت را در «کتاب البیع»، در فصل «ضرورت حکومت اسلامی» و به عنوان «استدلال عقلی در روایات» ذیل بحث ولایت فقیه ذکر فرموده‏اند.
روایت حاوی سؤالات متعدد فضل از محضر امام رضا(ع) است و ذکر یکی از این سؤالات به عنوان بخشی از روایت اخلالی به دلالت روایت وارد نمی‏کند. بنده نیز تنها به همین بخش از روایت بسنده می‏کنم.


[فضل بن شاذان]: اگر گفته شود چرا خداوند «صاحب ‏الأمر» قرار داده و امر به اطاعات از ایشان فرموده [پاسخ چیست؟]
گفته شد به علل بسیاری.
از جمله آن‏ها: همانا مردم هرگز بر حدی مشخص توقف نمی‏کنند در حالی که امر شده‏اند به خاطر فسادی که در آن نهفته است، از آن حدود تجاوز ننمایند. این حدود هرگز ثابت نمی‏مانند و اقامه نمی‏شوند مگر آن‏که [خداوند] امینی برای ایشان در آن قرار دهد تا مردم را از تجاوز و ورود به حوزه آنچه از آن منع شده‏اند، باز دارد. چرا که اگر این‏گونه نباشد هیچ‏کس لذت و منفعت خویش را به خاطر [جلوگیری از] فساد دیگری ترک نمی‏کند. پس [خداوند] برای ایشان سرپرستی قرار داد تا مردم را از فساد منع کند و حدود و احکام را در میانشان برپا دارد.
و از جمله آن‏ها: تا هیچ فرقه و ملتی بدون سرپرست و رئیس باقی نماند. چرا که در امور دینی و دنیوی گریزی از آن ندارند و در حکمت حکیم جایز نیست که خلق را رها کند، بدون برآوردن نیازی که می‏داند گریزی از آن ندارند و بدون آن استوار نخواهند بود. پس به کمک او با دشمنانشان مبارزه می‏کنند و منابع‏شان را تقسیم می‏نمایند و او نیز جمعه و جماعتشان را برپا می‏دارد و از حق مظلوم در مقابل ظالم دفاع می‏کند.
و از جمله آن‏ها:  همانا اگر [خداوند] برای ایشان امامی به عنوان سرپرست، امین، محافظت کننده، و امانت‏دار قرار ندهد، مذهب کهنه می‏شود، دین می‏رود، سنت و احکام استحاله می‏شود، بدعت‏گزاران بر آن می‏افزایند و ملحدان از آن می‏کاهند و آن را برای مسلمین مشتبه می‏کنند. چرا که همانا ما خلق را با اختلافات‏شان و تفاوت امیال‏شان و تشتت روش‏هایشان، ناکامل و محتاج یافتیم. پس اگر [خداوند] به خاطر آنچه رسول (ص) آورده است برای مردم سرپرستی محافظت کننده قرار ندهد، همانا بر روشی که ما تبیین کردیم فاسد و شرایع، سنت‏ها، احکام و ایمان تغییر داده می‏شدند و فساد تمامی مردم در آن بود


سند روایت:
حضرت امام خمینی(س) سندیت روایت را «جیّد» عنوان می‏کنند. یعنی سند روایت «صحیح» یا پایین‏تر از آن یعنی «ثقه» و «حسن» نیست، ولی خوب است.
بحار الانوار این روایت را در جلد 6 صفحه 58 در باب 23 تحت عنوان «علل الشرائع و الأحکام» در «الفصل الأول: العلل التی رواها الفضل بن شاذان» آورده است.


معرفی منابع:
«بحار الانوار»: علامه مجلسی؛ ولادت: اصفهان، 1307 هجری قمری؛ وفات: اصفهان، 1110 هجری قمری
«عیون أخبار الرضا علیه السلام» و «علل الشرایع»: شیخ صدوق؛ ولادت: قم، سال 305 هجری قمری؛ وفات: سال 381 هجری قمری



 

نظر بدهید

 
 
 

ترکش پست شنبه 89 اردیبهشت 18
 

آقای علیخانی طوری رفتار کنید که ولایتی بودنتان به جهت وزش باد بستگی نداشته باشد.



در روزهای  گذشته برگ زرّینی در تاریخ مبارزاتی مردم قزوین علیه استکبار جهانی  به ثبت رسید که مردم شهید پرور قزوین در حرکتی انقلابی و خودجوش شیخ ساده لوح و بی سواد اصلاحات مهدی کروبی یکی از سران فتنه های اخیر را با شعار ((شهر شهید رجایی جای منافقین نیست))، از شهر بیرون راندند .این حرکت ماندگار که نشان از اوج هوشیاری مردم این شهر شهید پرور می داد .ثابت کرد که مردم به فرموده پیر و مراد سفر کرده شان ،خمینی روح خدا اعتقادی عمیق دارند که ملاک حال فعلی افراد است و هر کس با خروج از خط اعتدال قانون اساسی و هدایت رهبری ،با تمام سوابقش دیگر جایی در میان مردم ندارد . مردم ثابت کردند که از خواصی که چشم بسته در سناریوی یزیدیان بازی می کنند بیزارند و حاشا که بگذارند آن (( دندانهای با حقد و غضب گشوده شده و با غیظ به هم فشرده شده )) در کربلایی دیگر حسین را به قربانگاه عشق بیاورند .


 در این بین شیخ قدرت الله علیخانی عضو فراکسیون اقلیت مجلس در اظهار نظری اعلام کرد : این حرکت را نباید به حساب مردم خداجوی قزوین گذاشت !


اما این سوال از آقای علیخانی پیش می آید که آیا منظور شما از مردم خداجوی همان منافقینی هستند که در روز عاشورا به هیئات مذهبی و شعائر حسینی حمله و توهین کردند و کسانی که شما سنگ آنها را به سینه می زنید آن عده را مردم خداجوی نامیدند! است ؟ باید بگویم: نه ! ما از آن دستهء خداجوی شما نیستیم ! جمعیت حدود سه هزار نفری که شما آنها را از مردم قزوین جدا خواندید اقشار مردم این شهر بودند ،خانواده معظم شهدا و  فرزندان شهدایی بودند که پدرانشان در طول سالهای دفاع جانشان  را برای حفظ نظام اسلامی دادند تا اَمثال شما پُزَش را بدهید و نان نظام را بخورید .در آن جمع دانشجویان و بسیجیان پیرو واقعی حضرت روح الله (ره) بودند که تنها سلاحشان بصیرت و تدبیر است و بصیرتشان همانند بصیرت شما ویروسی نشده است.


آقای علیخانی شما در ادامه گفته اید مشاهده کردید که بعد از این حرکت چه تبلیغات گسترده ای علیه نظام صورت گرفته!


من این سوال را از شما دارم . چطور وقتی عده ای منافق عکس حضرت امام (ره) را پاره کردند ،در روز عاشورا به مقدسات توهین کرده و به دستجات عزاداری حمله کردند ، بسیجیان را به شهادت رساندند و آن بسیجی را که اسیر کرده بودند عریان کردند و کلاه کاسکتش را بر سر چوب زدند و هلهله کردند و در ادامه همین کروبی و دیگر سران فتنه موسوی و خاتمی از آنها حمایت کردند و آنها را مردم خداجوی نامیدند، شما باز به حمایت از سران فتنه پرداختید و نگران تبلیغات علیه نظام نبودید؟!


مگر فرزندان آقای هاشمی را در اغتشاشات روز های بعد از انتخابات در صف منافقین و اغتشاش گران ندیدید که چگونه به تهییج مردم علیه نظام می پرداختند. پس چرا باز به حمایت از آنها پرداختید ؟مگر زنده نبودید که آنوقت به فکر نظام باشید؟


چطور زمانی که کروبی آن شیخ ساده لوح اصلاحات با انجام حرکات رادیکالی حرمت لباس روحانیت را فدای اهداف سخیف و شرم آور خود کرد و رفتارهایش نمودی تاسف بار در عرصه داخلی و خارجی داشت و سران اسرائیل اعلام کردند کروبی سرمایه بزرگ اسرائیل در ایران است ، یا زمانی که کروبی با چراغ سبزهایش به سران کشورهای بیگانه موجبات خوشحالی آنها را فراهم می کند، یا وقتی زمانی که مریم رجوی سرکرده منافقین اعلام می کند موسوی همان راهی را می رود که ما می خواهیم. نگران نظام نبودید و ساده لوحانه باز از او حمایت کردید .شاید ترسیدید از عیار اصلاح طلبی تان کم شود.


برایم سوال است  که چه نفعی به شما در حمایت از هم لباستان که به جک جامعه تبدیل شده ، می رسد؟شاید از آن احکامی که به قول کروبی امام به او داده بود تا از شهرام جزایری ها پول بگیرد ، چیزی هم نصیب شما می شود؟


آقای علیخانی بعد از آن روزی که کروبی توسط مردم متدیّن قزوین بیرون رانده شد حامیان شما و جریان به اصطلاح سبز لجنی (جلبک ها)در سایتهای ضد انقلاب دور عکسم را خط قرمز کشیده بودند و زیر نوشته بودند؛ یک مُزدور ریشو !


برای شما و حامیانتان می گویم بدانید که ریش من و آن جمعیت عظیمی که آنجا حضور داشتند، ریشه در شلمچه ، طلائیه و فکه دارد.


آقای علیخانی مدعی هستید که در مجلس ششم برای دفاع از حریم ولایت فقیه و رهبری، آن نماینده مجلس را دنبال کرده اید . امّا شما را چه شده است که اکنون بر خلاف نظر رهبری صحبت می کنید و مدعی تقلّب در انتخابات شده اید و آرای مردم را با آرای شمارش شده متناقض می دانید ؟این ننگی است برای شما که خود را پشتیبان رهبری می دانید .پس عمل به مُرّ قانون چه شد ؟


دم خروستان را باور کنیم یا ....


آقای علیخانی بصیرت خود را بالا ببرید ، در چهار چوب قانون عمل کنید و بیانات مقام معظم رهبری را فصل الخطاب قرارده داده و از اتّخاذ مواضع دو پهلو خودداری کنید و به صورت شفاف صف خود را از بیگانگان و سران فتنه جدا کنید . و طوری رفتار کنید که ولایتی بودنتان به جهت وزش باد بستگی نداشته باشد .و سلام خدا برشهیدان دیروز انقلاب و دفاع مقدس و آنانکه امروز راه آنان را دنبال می کنند تا امروز و آینده شهید نشود.            نویسنده: قاسم اللهیاری    فرزند شهید اللهیاری


 


 


 



 

نظر بدهید

 
 
 

هفت سین از نوع جبهه ایش شنبه 89 اردیبهشت 18
 

هفـــت ســـین از نـــوع جبــــهه ایش



اینم یه نمونه از سفره هفت سین رزمنده ها و شهدا که تو سالهای دفاع مقدس که رزمنده ها تو سنگر ها آماده می کردند. البته قبل از آماده کردن سفره هفت سین سنگر ها را خونه تکونی می کردند . پتوهای خاکی رنگی که کف سنگر ها بود و نم گرفته بود رو میاوردن بیرون و می تکوندن .سنگر با اعنوان گل ها تزئین می شد .موقع تحویل سال بچه ها مشغول خواندن قرآن و زیارت عاشورا بودند و برای همدیگر دعا می کردند که سال خوبی داشته باشند.


سربند - سنگ - مین سوسکی -  مین سبدی -  سیم تله - سیم چین - سیم خاردار - سرنیزه- سی چهارC4 - سوزن اسلحه- سیمینوف- سمبه و... از جمله از وسایل سفره هفت سین تو جبهه بود.


نوعی عیدی دادن هم بین خود بچه ها معمول بود، که بعضی خودشان طلب می کردند و نوعش را معین، چنان که یکی از دیگری عبارت "کتب علیکم القتال" را می نوشت و در پاکتی تقدیمش می کرد که تا سرحد شهادت نصب العین همرزمش بود. دید و بازدید از گردانهای همجوار و رفتن سراغ فرماندهان و روبوسی با آنها هم از جمله سنتهای حسنه ای بود که در ایام سال نو به ندرت ترک می شد. بچه هایی بودند که چهار، پنج سال سابقه حضور در منطقه داشتند و همین امر ایجاب می کرد که مثل خانه خود، نسبت به آغاز بهار و جشن نوروز بی توجه نباشند.


بچه ها تحویل سال           یادش بخیر هویزه


چییده بودیم تو سفره      سربند و یک سرنیزه


بچه ها خیلی گشتن  تو جبهه سیب نداشتیم


بجای سیب تو سفره        کمپوتشو گذاشتیم


تو اون سفره گذاشتیم  یه کاسه سکه و سنگ


سمبه به جای سنجد           یه سفره رنگارنگ


اما یه سین کم اومد         همه تو فکری رفتیم


مصمم و با خنده              همه یک صدا گقتیم


به جای هفتیمن سین     تو سفره سر میزاریم


سر کمه هر چی داریم      پای رهبر می زاریم


شعر از دوست خوبم حسین مرادی


عید روزی است که در آن رو معصیت خدا را نکرده باشید.امام صادق .ع.



 

نظر بدهید

 
 
 

خادم معراج شهدا(پادگان شهید محمود وند) شنبه 89 اردیبهشت 18
 

این پست وبلاگ را از معراج الشهدا (پادگان شهید محمودوند ) به روز می کنم.


 از دوماه پیش بود که برای آماده سازی یادمان معراج الشهدا  به اتفاق چند تن از دوستان عازم اهواز شدیم .یادمان باید برای 8 اسفند که اولین گروه راهیان نور به یادمان میامدن آماده می کردیم .خدا شکر به برکت و عنایت شهدای گمنام معراج شرایط میزبانی از کاروان های راهیان نور فراهم اومد.


روزهایی که تو معراج بودیم را با هیچ روزی در زندگیم نمی تونم عوض کنم.و افتخار خادمی معراج الشهدا مدالی ارزشمند برای من در طول دوران زندگیم بود.


پیکر های مطهر شهدایی که توسط برو بچه های تفحص از مناطق عملیاتی تفحص می شوند به این محل انتقال می شوند.در حال حاظر که این وبلاگ رو در40 دقیقه بامداد روز چهار شنبه 4 فروردین 89 در حال به روز کردن وبلاگ هستم تعداد 21 شهید تفحص شده از مناطق عملیاتی اینجا حضور دارند.


یه گزارش تصویری از معراج را براتون میزارم تا ببینید که اینجا مثل یک بهشت واقعیه.


 



ضریح زیبا و بسیار معنوی معراج .


عوض کردن کفن های این 21 شهید تازه تفحص شده معراج بهترین ،معنوی ترین و زیباترین لحظه برامون بود.



 محوطه معراج و غرفه های خمول و جبهه فرهنگی رزمندگان جوان دفاع مقدس 


  


ماکت تفحص 



 


 


 راهرو ورودی معراج


 


روایت گری سردار سید محمد باقرزاده در لحظه تحویل سال نو در معراج الشهدا


منتظر قدوم خاکی شما در معراج الشهدا هستیم .خاک قدماتون سرمه چشامون 



 

نظر بدهید

 
 
 

ترکش پست. (مدافعین نمایشگاه سگی یا دلسوزان فرهنگی) شنبه 89 اردیبهشت 18
 

مدافعین نمایشگاه سگی یا دلسوزان فرهنگی


بسم الله الرحمن الرحیم


«عَسی‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون»؛ چه بسا از چیزی بدتان می‏آید در حالی که همان چیز در واقع برای شما خوب است و چه بسا از چیزی خوشتان می‏آید و حال آنکه همان چیز در واقع برای شما بد است؛ خدا می‏داند و شما نمی‏دانید.(آیه 216 سوره بقره)


این آیه نشانه ای از منطق خداوند و قرآن است که با منطق ما آدمها فرق دارد.


حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری اگرچه تلخ و آزاردهنده بود و خسارت‏های جانی، مالی و روحی فراوانی بر جای گذاشت و از شتاب حرکت فزاینده علمی و اقتصادی کشور اندکی کاست، اما در مجموع آنچه از کف رفت در برابر آنچه عاید نظام اسلامی شد بسیار ناچیز و کم‏اهمیت جلوه می‏کند. اگر تمام این حوادث فقط و فقط یک نتیجه برای جامعه اسلامی داشت و آن هم «آشکار شدن نفاق جریان مدعی خطّ امام» برای مردم باشد، باید سجده شکر بر جای آورد و خدای متعال را به خاطر لطف بزرگی که در حقّ این انقلاب و نظام اسلامی کرد شکرگذار بود. و اگر این چنین نمی شد معلوم نبود که این غده سرطانی نفاق تا کی می خواست به حیات انگلی خود در بدن نظام ما ادامه دهد .


در قرآن و روایات منافقین بدتر از کفار شناخته می‏شوند و خطر درونی هشداردهنده‏تر از خطر بیرونی دانسته شده و جهاد با نفس بزرگ‏تر از جهاد با دشمنان برشمرده شده است.


درجریان فتنه سال گذشته امواج متلاطم اقیانوس انقلاب موج می زد و نخاله ها و زباله های اقیانوس انقلاب را به بیرون می ریخت و انقلاب بار دیگر پوست اندازی کرد.بیانات و فرمایشات حضرت روح الله (ره) و مقام معظم رهبری (حفظه الله) را یک بار دیگر مرور کردیم و صدا و سیمایمان یک بار دیگر روحیه انقلابی و فتنه ستیزی گرفت و مهمتر از همه اینکه یک شور انقلابی در رگ های جوانان غیور و با بصیرت کشور و بخصوص شهرمان دمیده شد.چرا که همراه با جوانان انقلابی و مردم شریف شهر حماسه 9دی را با شکوه برگزار کردیم.


22 بهمن سال 88 را به عنوان گسترده ترین ، بزرگترین و با شکوهترین 22 بهمن را طول 30 سال گذشته در قزوین رقم زدیم و به کوری چشم BBC در 22 بهمن ساندیس و تی تاب گرفتیم و نی ساندیس را در چشم رئیس جمهور امریکا ،اسرائیل و سران فتنه فرو کردیم.و با ساندیس نظاممان که گواراتر از آب زمزم است، تمام نقشه های سران فتنه و بچه هایشان را به باد دادیم و حیثیت صهیونیست ها و سازمان سیا را به بازی گرفتیم.در ادامه آن شور انقلابی به وجود آمده ، کروبی آن شیخ ساده لوح اصلاحات را با شعار شهر شهید رجایی جای منافقین نیست ، ،لعن علی عدوک یا حسین ..کروبی و خاتمی و میر حسین ، منافق برو گمشو  ، از شهر عقابان تیز پرواز بابایی و لشگری با حقارت تمام فراری دادیم .و در یکی از آخرین حرکات انقلابی در ماه های اخیر نمایشگاه سگ های تزئینی که قرار بود در جوار مزار شهدای گمنام در بوستان فدک برگزار شود را با بصیرت و آگاهی لغو کردیم که همه این حرکات انقلابی مدیون بصیرت و شور انقلابی جوانان شهرمان است که بعد از وقایع انتخابات با آن منطق قرآنی که در ابتدا عرض کردم به وجود آمد.


این حرکات نشان از این بود که نه تنها شور انقلابی ،بلکه بصیرت و آگاهی فرهنگی مردم شهر هم به نقطه مطلوبی نسبت به قبل از انتخابات رسیده است.


اما لغو برگزاری نمایشگاه سگ ، اوقات برخی مدعیان اصلاح طلبی و به اصطلاح فرهنگی شهر را تلخ کرد که در این بین آقای حسن شکیب زاده مسئول فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثار گران قزوین در مقاله ای عجیب که در تعدادی از روزنامه های حامی فتنه اخیر و اصلاح طلبان به چاپ رسید به حمایت از برگزاری نمایشگاه سگ ها  پرداخت و از آن به عنوان یک حرکت فرهنگی نام برد و از لغو نمایشگاه سگی ابراز نگرانی کرده و لغو آن را مانعی برای یک حرکت فرهنگی اجتماعی در شهر دانست .


هر چند که در خصوص عملکرد ایشان در جایگاه مسئول فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثار گران قزوین گفتنی های بسیاری وجود دارد که به وقتش به آن هم خواهم پرداخت . اما این موضوع برایم جالب بود که ایشان لغو نمایشگاه سگی را به جوسازی خبرنگار خبرگزاری فارس نسبت داده و اشاره کرده بود که این حرکت بخاطر تندروی های یک خبرنگار بوده است. و نقش مردم شریف شهر ،دانشجویان با بصیرت،  خانواده معظم شهدا و جوانان انقلابی شهر را در لغو آن نادیده گرفته بود.


البته از نقش خبرگزاری فارس در نمایان کردن چهره واقعی سران فتنه در دوران بعد از انتخابات و موضوعات بعد از آن نمی شود گذشت که عملکرد بسیار خوبی داشتند.اما خوب است آقای شکیب زاده بداند که یکی از آن خانواده شهدایی که با برخی مسئولین ،دانشجویان ،مطبوعات و  خبرگزاری ها و تماس گرفت و خواستار لغو نمایشگاه سگی شده بود خانواده ما و خانواده دو عموی شهید دیگرم بود. و ایشان بداند که در آن موجی که برای لغو نمایشگاه سگی در شهر به وجود آمد مردم غیرتمند شهر، جوانان با بصیرت، خانواده معظم شهدای بیشماری و برخی مسئولین شهر نقش مهمی داشتند و خواست جمعی همه بود.


اما آقای شکیب زاده من از شما این سوال را دارم که برگزاری نمایشگاه سگی چه دردی از فرهنگ این شهر را درمان می کرد که حالا لغو آن شما را نگران کرده است؟ آیا هیچ کار فرهنگی مهمتر از برگزاری نمایشگاه سگ در قزوین وجود ندارد ؟همه کاراهای فرهنگی را انجام داده ایم و یک کار مانده بود آن هم برگزاری نمایشگاه سگ؟برگزاری این نمایشگاه کدام نیاز فرهنگی مردم شهر را پاسخ می دهد؟


جالب تر اینجاست که یکی از دوستانم تعریف می کرد: چند هفته قبل یک مامور نیروی انتظامی را دیدم که در خیابان خیام به دختر خانمی  که وضع حجاب مناسبی هم نداشت ، و یک سگ تزئینی به همراه داشت تذکر داد و گفت: به همراه داشتن سگ در اماکن عمومی جرم است. آن دختر هم با جسارت تمام گفت: (جسیکا) بی آزار است و سگ مودبی است و من همیشه جسیکا را می شورم و به شما ارتباطی ندارد.


یکی به من بگوید همراه داشتن سگ تزئینی جرم است یا نه؟اگر جرم است چرا فقط برای آن دخترک در خیابان خیام جرم است ؟اما برگزاری نمایشگاه جسیکاها در جوار حرم شهدای گمنام با دستور فرمانداری جرم نیست؟


چقدر هضم این موضوع برایم سخت است و سخت تر از همه دفاع یک مسئول فرهنگی در بنیاد شهید از برگزاری آن؟


کجا داریم میریم ما؟!


 بعد از تحریر


متاسفانه در ماه های اخیر مشاهده میشود اداره ارشاد استان متولی امور مطبوعات به سادگی از نشر و چاپ برخی مسائل توهین آمیز به مسئولین نظام ،سپاه ، بسیج و خانواده شهدا در برخی هفته نامه های بخوانید( اصلاح طلبی) بدانید( فتنه طلبان ) استان می گذرد که صبر دانشجویان ، جوانان و خانواده معظم شهدا از این موضوع به سر آمده و جا دارد که مسئولین استانی حرکتی در جلوگیری از این روند در پیش گیرند.بی بصیرت ها هم بترسند از خداوند که ندای( هل من ناصر حسین (ع)) به ندای آقا سلطان فروختند.من مفتخرم که روز تشییع روی تابوت پدرم پرچم مقدس جمهوری اسلامی انداخته بودند من افتخار می کنم که پدرم نیاز به غسل و کفن نداشت.حامیان فتنه گران بداند که غسل میت برای فتنه گران است که مرده اند و صدایشان در نمی آید بدانند با برخی توهین ها در روزنامه هایشان نمی توانند روحی دوباره به مرده جنبش لجنی خود بدهند.شما مرده اید. باشد که ولایتی بودنمان به جهت وزش باد بستگی نداشته باشد. 


قاســم اللهــــیاری        فرزند شهید حســـن اللهــــیاری


مقاله فوق در روزنامه رایحه مهر قزوین در تاریخ دوشنبه 13 اردیبهشت 89 به چاپ رسیده است.


 



 

نظر بدهید

 
 
 

دلم برای شهید حاج احمد کاظمی تنگ شده است. پنج شنبه 88 دی 24
 


سه نفر جلو از راست به چپ:سرلشگر شهید احمد کاظمی ،سردار شهید احمد اللهیاری فرمانده گردان غواصی خط شکن محمد رسول الله از لشگر 8 نجف اشرف و نفر سمت چپ سردار سرتیپ عبد الله عراقی جانشین نیروی زمینی سپاه .


 تصویر فوق یک شب قبل از عملیات کربلای 4 است نفر وسط سردار شهید احمد اللهیاری عمو دلاورم است که در کنار سردار احمد کاظمی در ساختمان گمرک در خرمشهر به همراه نیروی هایشان حضور دارند. احمد اللهیاری عموی شهیدم در عملیات های بسیاری در کنار شهید حاج احمد کاظمی حضور داشته است.کسی که در جایی شهید کاظمی به نیروی های خود می گوید بروید و شجاعت را از اللهیاری بیاموزید.


بعد از شهادت پدر و عمویم و پایان جنگ تحمیلی هر وقت کسی برایم خاطره از شهدایمان تعریف می کرد، یادی هم از شهید کاظمی می کردند . چرا که پدر و عمویم در عملیات های بسیاری از جمله خیبر ، بدر ،والفجر 8، کربلای 4 ، کربلای 5 و نصر 5 به عنوان فرمانده تیپ و گردان در لشگر 8 نجف اشرف اصفهان در کنار شهید کاظمی حضور داشتند . با شنیدن خاطرات همرزمان پدر و عمویم همیشه دوست داشتم بروم و سردار احمد کاظمی را ببینم و از ایشان بخواهم تا از پدر و عمویم برایم خاطره تعریف کند .مادرم می گفت قاسم جان، شهید احمد کاظمی به همراه شهید زین الدین و شهید احمد اللهیاری عمویت یک شب شام در قزوین میهمان ما بودند و از آن شب تعریف می کند .همرزمان پدر شهیدم و عمویم همیشه از دوستی و رفاقت پدر و عمو های شهیدم  با شهید کاظمی می گفتند .


همیشه دوست داشتم ببینم احمد کاظمی چه شخصیتی دارد که اینقدر محبوب است و همه از خوبی ایشان می گویند .


آن موقع هنوز شهید کاظمی به شهادت نرسیده بود.ولی دیدن ایشان با مسولیتی که در سپاه داشتند کمی مشکل بود ولی همه از مهربانی و روی خوش ایشان برایم می گفتند .تا اینکه تصمیمم برای دیدن سردار احمد کاظمی جدی تر شد و پیش خودم گفتم هفته آینده حتما میروم و ایشان را می بینم .


همین روزها بود که ناگهان خبر سقوط هواپیما و شهادت سردار شهید احمد کاظمی را شنیدم . و لیاقت دیدن ایشان را برای همیشه از دست دادم.حاج احمد کاظمی شهید شده بود و آرزوی چندین ساله خود برا دیدن ایشان را برای همیشه از دست داده بودم .بعد از شهادت حاج احمد علاقه ام به ایشان روز به روز بشتر شد و حاجی دلها ، تمام قلب مرا فتح کرد. دیوار های اتاقم در کنار تصاویر پدر و دو عموی شهیدم مزّین به تصویر شهید حاج احمد کاظمی است و هر روز با نگاه کردن به چهره ایشان آرامشی عجیب به من دست می دهد.


 


بگذارید از اولین باری که سر مزار حاج احمد رفتم برایتان بگویم: روزی از قزوین به جمکران رفته بودم بعد از تمام شدند دعای توسل وقتی می خواستم بر گردم، دیدم اتوبوسی که به اصفهان می رفت یک جای خالی داشت و بدنیال مسافر می گشت.یک لحظه احساس کردم حاج احمد دارد دعوتم می کند .به کاروانی که با انها آمده بودم گفتم شما بروید قزوین و خودم راهی اصفهان شدم در یک روز سرد زمستانی ساعت 3 نیمه شب بود که به اصفهان رسیدم همه جا تاریک بود و من در اصفهان بجز حاج احمد آشنایی دیگر نداشتم. یه مسجد پیدا کردم که تا موقع نماز آنجا ماندم و و بعد از نماز راهی گلزار شهدای اصفهان شدم . و برای اولین بار سنگ مزار حاج آحمد را در آغوش کردم و کلی براش درد و دل کردم و گفتم حاجی سلام من را به پدر و عمو های شهیدم برسان.


امروز هم وقتی مراسم شهدای عرفه را از تلویزیون دیدم دلم برای حاج احمدم عجیب تنگ شد . امیدوارم روزی به آروزیم برسم و پیش حاج احمدم بروم. روحش شاد و یادش گرامی .


 


 



 

نظر بدهید

 
 
 

خاطراتی از سردار نور علی شوشتری پنج شنبه 88 دی 24
 

شهادت سردار نور علی شوشتری و جمعی از فرماندهان سپاه پاسداران و سرات قبایل و عشایر سیستان و بلوچستان تسلیت باد.


خاطراتی خواندنی از سردار نور علی شوشتری


 سردار نور علی شوشتری


*سفره ای با خوراک وحدت
دقایقی قبل از اذان مغرب روز شانزدهم رمضان ، ماشین‌های جورواجوری که اکثرشان وانت بودند، جاده سربالایی، با شیب نسبتاً تند تپه بزرگ شهر راسک، مرکز شهرستان سرباز، که مقر سپاه بر روی آن واقع شده، را می پیمودند و بالا می آمدند، با مختصر شناسایی و با گفتن جمله کوتاه «ما میهمان سرداریم» از نگهبانی ورودی به آسانی و با احترام نظامی می‌گذشتند و داخل می‌‌شدند.
لحظاتی بعد سرنشینان این خودروها که همگی در لباس سفید بلوچی وتک و توکی هم با لباس خاکی رنگ و خاکستری هستند، مورد استقبال گرم سردار و دیگران پاسداران قرار می‌گیرند، آری اینان که سران طوایف و عشایر منطقه سرباز هستند، آمده‌اند تا میزبان سفره افطار یکی ازسربازان ولایت و رهبری باشند.
سردار شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی و فرمانده قرارگاه قدس سپاه که با عزمی خستگی ناپذیر، کمر همت را به خشکاندن ریشه ناامنی در جنوب شرق بسته است، این روز مبارک را غنیمت شمرده، تا در این نقطه دور افتاده و محروم، میزبان جمعی از بندگان روزه‌دار خدای رحمان باشد.
*همه سران طوایف بلوچ منطقه آمده بودند
پس از اقامه نمازمغرب‌، سفره افطار در گوشه نمازخانه سپاه پهن می‌شود‌، سفره‌ای ساده و بی‌ریا. سفره‌ای که شاید مشابه آن را در هیچ جای دیگری نتوان یافت.
همه آمده‌اند، طوایف آسکانی، صلاحی ، شه‌بخش، بر و دیگران. از راههای دور و نزدیک، از پیشین، جکی گور و از خود شهر راسک، بخش سرباز یا مناطق دورتری همچون آشار و ایرافشان وخیلی جاهای دیگری که من حتی اسمش را نمی‌دانم.
عبدالرحیم از پیشین، خان محمد از آن سوی‌تر، رحیم داد از آشار، ابوالحسن از ایرافشان وکدخدا محمد از تگران، غلامعلی از نقطه صفر مرزی و به قول خودش از میل مرزی 196 ودهها چهره دیگر.
سردار چونان نزدیکان و خویشان خود، یکی یکی تعارف می‌کند و با احترام بر سفره می‌نشاند و در تب و تاب است تا کم وکسری نباشد، هر از چند گاهی هم که تازه واردی می‌آید، تعارف به نشستن می‌کند و دوباره افطار خود را ادامه می‌دهد. با پایان یافتن افطار گپ و گعده‌ها و بگو و بخندها شروع می شود.«خان محمد صلاحی چطور است؟» ،«کدخدا محمد بسیار تا بسیار خوش آمدید » و جالب اینکه که بیشتر افراد را به اسم کوچک می شناسد و صدا می زند.
این رابطه صمیمی سردار را که می‌بینم نا خود آگاه به یاد حرف چند روز پیش حاج کمال فرمانده گردان تکاورمان می افتم که با خنده می گفت:« اگر خواستی بفهمی سردار کی به منطقه می آید کافی است از یکی از این عشایر بپرسی، نه من یا دیگری! زیرا آنها بهتر از ما خبر دارند.»
*دیگر دغدغه امنیت در اینجا نداریم
سفره افطار جمع می شود. سران طوایف بلوچ به دور سردار حلقه می‌زنند و او نیز در همان ابتدا پس از نام و یاد خدا می گوید: «این را از همین اول بگویم که من با حضور شما مردم غیور دیگر هیچ دغدغه امنیتی در اینجا ندارم و یقین هم دارم هیچ کس نمی تواند کوچک ترین نفوذی در صفوف مستحکم شما داشته باشد».
والحق که اینگونه است ، زیرا مرد بلوچ امروز دیگر بخوبی دریافته است، آنهایی که در آن سوی مرزها با بلعیدن دلارهای آمریکایی و پوندهای انگلیسی سنگ خلق بلوچ را برسینه می زنند، تنها و تنها به منافع خویش می اندیشند و لاغیر. سردار به پیروی از مولا و مرادش حضرت آقا، از وحدت وهمدلی سخن به میان می آورد ومی گوید:«برادران من، امروز دشمن منتظر تفرقه شماست، منتظر دودستگی است. اگر خدای ناکرده، اختلافی پیش آمد، نگذارید به جای باریک کشیده شود.اصلاً یکی از خصوصیات طایفه، همین با هم بودن است ».
توصیه‌های وحدت بخش سردار که به اینجا می رسد، به یاد حرف های پیش از افطار ابوالحسن از طایفه آسکانی می افتم که می گفت:«خوبی سپاه به همین است که قبل از هر چیزی به فکر وحدت ماست، کاری که بعضی ها از آن غفلت کردند. سپاه به فکر خدمت است و برای همین است که ما تا پای جان در کنار سپاه هستیم. »


 سردار شهید نور علی شوشتری


*خان بلوچ ازخادمی به خانی رسیده است!
صحبت های سردار همچنان ادامه دارد و به اینجا رسیده است که می گوید:« یکی از نکات قوت در کار شما خان های بلوچ این است که شما از خادمی به خانی رسیده اید ، نه از سر تعدی و ظلم و قدرت و ثروت و مانند آن و این افتخار بزرگی برای شماست. پس این روحیه خادمی وخدمتگزاری را حفظ کنید. همانگونه که امام عظیم الشانمان، به خادمی افتخار می کرد ومی گفت به من رهبر نگویید، خادم بگویید» و این حرف را سردار، در عمل هم در ضیافت آن شب به کار بست.
هر گاه که یکی از سران طوایف و عشایر از مشکلات طایفه اش می گفت، او بلافاصله در جواب می گفت ، ای به چشم! و فوراً خطاب به علویان و پرمر فرماندهان زمینی و مقاومت مستقر در منطقه می گفت:«فوراً مشکل آقایان را حل کنید» ودر موارد محدودی هم که خواسته ها در حد مقدورات نبود با لبخندی بر لب می گفت:«صبر کنید انشاء ا... درست می شود، خوش خوش، کم کم!» و یا آنگاه که یکی از سران طوایف، ازشناسایی 100خانوار نیازمند در طایفه اش گفت، سردار بلافاصله خطاب به آقای علویان گفت:«عجالتاً 10تن آرد می دهیم، بدهید به این عزیزان، تا بعداً اقدامی اساسی برای اینها بشود. »
*همایش وحدت طوایف در دستور کار
سردار همچنان در لابلای سوالات مطرح شده ، از طرح‌های سپاه می گوید و به طرح همایش وحدت سران طوایف اشاره می کند و از عبدالرحیم که گویی داوطلب یکی از این همایش هاست ، پیشرفت کار را می پرسد و او که حالا دیگر به برکات وحدت بیش از پیش پی برده است می گوید:«سردار ما نظرمان این شد که به جای اینکه تنها همایش سران طایفه خودمان را داشته باشیم، می خواهیم همایشی برای همه طوایف در پیشین داشته باشیم تا اختلافی هم پیش نیاید.» پیشنهادی که با استقبال شدید سردار مواجه شد وگفت:«کارتان را هر چه زودتر شروع کنید و نگران بودجه و امکانات هم نباشید، با توکل به خدا و با همت شما همه چیز حل می شود.» در ادامه صحبت به نکته دیگری هم اشاره می کند و خطاب به سران طوایف می گوید:«برای پیشبرد کارها به باسوادها و نخبگان ، دانشگاهیان و مولوی ها و تحصیل کرده های محلی خودتان بها بدهید، در هر کجا هستند از فکر و تجربه آنها بخوبی استفاده کنید. چون اینها بهتر از همه می توانند به شما کمک کنند.»
*انگشتر تبرکی برای مهمانان
حالا دیگر عقربه های ساعت از 10 شب گذشته است. بیشتر اینها از راههای دور و نزدیک آمده اند، باید بروند و از طرفی دیگر چند ساعتی هم به سحر باقی نمانده است. بنابراین پس از اینکه سردار چندین بار تاکید می کند «آقایان کسی دیگر فرمایشی نداشت»با صلوات برمحمد، پیامبر رحمت ومهربانی، این استوانه محکم وحدت در بین ما مسلمانان، ختم جلسه را اعلام می کند و بعنوان یادگاری از این جلسه، انگشتر تبرکی مشهد و اهدایی مقام معظم رهبری را به تک تک میهمانان تقدیم می کند و دوباره برای خداحافظی همه را در آغوش می گیرد و همینطور که از نمازخانه خارج می شوند، می گوید:«آقایان مواظب باشید، شب است با دقت رانندگی کنید، نکند خدای ناکرده اتفاقی بیفتد. اگر کسی راهش دور است همین جا بماند فردا برود.»
*اینها دلسوز نظام و کشورند
قرص نسبتا کامل ماه شب شانزدهم در حال اوج گرفتن است و ستارگان زیبا در آسمان به جنب وجوش مشغولند و حالا دیگر آخرین ماشین سران طوایف بلوچ هم در جاده سراشیب ارتباطی سپاه سرباز، آرام آرام در حال دور شدن است ومن درحالی که این منظره زیبا را تماشا می کنم، یک بار دیگر برنامه افطار امشب را در ذهن خود مرور می کنم.آری! سردار درس های آقا را خوب گرفته است و واقعاً فهمیده است درد این مردمان چیست و مشکل کار در کجاست، زیرا درد این مردم نه آنهایی است که بعضی ها به دروغ به نام خلق بلوچ در رادیوهای بیگانه نشخوار می کنند، نه خدای ناکرده دشمنی و عداوت با نظام و انقلاب و یا حتی کرسی خواهی وزارتی و ریاستی که در مواقع انتخابات، بعضی ها عوام فریبانه بدون هیچ گونه اعتقادی، از آن دم می زنند. درد این مردم درد بی‌مهری، درد محرومیت، درد نگاه ابزاری داشتن به آنهاست. همانی که لحظاتی بعد در پایان مراسم از سردار پرسیدم، واقعاً نظر شما در خصوص این مردم چیست؟ و او محکم و قاطع چونان که از نزدیک ترین کسان خود می گوید،گفت:«اینها دلسوز نظام و کشورند، این مردمان بسیار وفادارند، وظیفه ماست تا می توانیم به این مردم خدمت کنیم.»  یادش گرامی و راهش پر رهرو



 

نظر بدهید

 
 
 

شهید بی سر حجت الله صنعتکار پنج شنبه 88 دی 24
 

شهادت قسمت ما می شد ای کاش


شهید جچت الله صنعتکار


شهید حجت الله صنعتکار


اولین باری که این عکس را دیدم کلی باهاش اشک ریختم و بعد از آن هم هر بار که می بینمش با دلم بازی می کند .عکس فوق مربوط به شهید حجت الله صنعتکار ، و آن پسر بچه کوشولو که روی سنگ قبر باباش نشسته ، قاسم صنعتکار دوست و همکلاسیم در دوران دبستان و مدرسه شاهد است . با قاسم تو یک نیمکت می نشستیم  هر چند که در آن کلاس همه فرزند شهید بودیم ولی من هیچ وقت نمی دانستم که بابای قاسم اینگونه به شهادت رسیده  و سرش همانند اربابش حسین (ع) از تنش جدا شده است تا اینکه آنروز در موزه شهدا دیدمش و متوجه شدم، و باز هم چشم هایم بارانی شد.


همرزمان شهید صنعتکار تعریف می کنند که سه روز قبل از شهادت، حجت اله جبهه بود که به او اطلاع دادند، صاحب فرزند (همون خودمون که تو عکس بالاست) شده ای. وقتی خبر را شنید حال دیگری داشت، عملیات هم شروع شده بود و دوست نداشت که در کنار بچه ها نباشد، اما با اسرار فرمانده اش (سردار شهید احمد اللهیاری ) ، تصمیم گرفت برود و سری به پسرش بزند. یک روزه رفت و پسرش را دیده بود و وقتی برگشت ? کیلو شیرینی خریده بود و شیرینی را بین بچه های گردان پخش کرد آماده شد تا برای پاتکی که در راه بود حرکت کند.


قبل از رفتنش می گفت: این عملیات یک چیز دیگری است و نمی شود به این راحتی ها از خیرش گذشت و انگار از همه چیز مطلع بود .
دیدم که دارد به سمت دشمن می رود و سخت با آنها درگیر است، در همین حین گلوله ی توپی از سوی دشمن شلیک شد که مستقیم به سر حجت خورد، سر حجت به هوا پرتاب شد و خون بود که از رگ های گلویش فوران می کرد و به آسمان می پاشید، پیکر بی سر حجت همینطور چند قدم جلو رفت و در مقابل چشمان بهت زده ی ما به زمین افتاد. همانند ارباب بی سرش حسین (ع) بی سر به شهادت رسید.روحش شاد و یادش گرامی . / قاسم اللهیاری /



 

نظر بدهید

 
 
 

مشتی خاک به پیشگاه خدواند متعال پنج شنبه 88 دی 24
 

((هفته دفاع مقدس گرامی باد))


شهید علی قاریان پور 


به گلزار شهدای قزوین که بروی هنگامی که از کنار قبور مطهر شهدا عبور می کنی و به تصاویر آسمانی شهدا نظاره می کنی و زیر لب فاتحه ای می خوانی ، از جوار مزار شهید عباس بابایی که عبور کنی  به قطعه 7 ردیف 2 می رسی که ناگهان سنگ مزار شهیدی نظرت را به خود جلب می کند که رویش نوشته شده ((مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال)) . درست او کسی نیست بجز سینه زن ابا عبدالله حسین (ع) شهید علی قاریان پور . که گفته است : به روی سنگ قبرم اسمم را ننویسید، می خواهم همچون دهها شهید دیگر گمنام باقی بمانم؛ اگر خواستید فقط این جمله را بنویسید:  (( مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال ))          


شهید علی قاریان پور


 شهید علی قاریان پور...متولد: 1343 قزوین...شهادت:10/12/65...محل شهادت:شلمچه


 



 

نظر بدهید

 
 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
 
» پایگاه جامع عاشورا
» ابزار و قالب وبلاگ
» اگه باحالی بیاتو
» عاشق آسمونی
» یا صاحب الزمان (عج)
» عاشقان
» کانون فرهنگی شهدای شهریار
»
» عَشَقه
»
» لنگه کفش
» فرزانگان امیدوار
»
»
» قل هوالله احد
» PARSTIN ... MUSIC
» جاده های مه آلود
» هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
» ● بندیر ●
» بچه مرشد!
» سکوت ابدی
» کلبه درویشی
» TOWER SIAH POOSH
»
» هم نفس
» آخرین روز دنیا
» هه هه هه.....
» KING OF BLACK
» جبهه وبلاگی غدیر
» یا علی مدد
» مهر بر لب زده
» اکبر پایندان
» پژواک
» ****شهرستان بجنورد****
» مجله اینترنتی شهر طلائی
» آقاشیر
» بازی موبایل،بازی جاوا،بازی سیمبین،دانلود بازی موبایل های جدید
»
» سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
»
» امام مهدی (عج)
» سفیر دوستی
» تنهایی......!!!!!!
»
»
» تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
» ثریای کویر ایران
» .: شهر عشق :.
» تراوشات یک ذهن زیبا
» پیامنمای جامع
» پرنسس زیبایی
» بوی سیب BOUYE SIB
» عکس های عاشقانه
»
» ردِ پای خط خطی های من
»
» یادداشتهای فانوس
» انسان جاری
» *bad boy*
» واقعه
» روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
» صفیر چشم انداز ایران
»
» شبستان
» سربازی در مسیر
» برادران شهید هاشمی
»
» شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
» har an che az del barayad
» نور
» Dark Future
» عشق
» ترانه ی زندگیم (Loyal)
» توشه آخرت
»
» Manna
» السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
» مجموعه بیانات رهبر معظم
» سیاه مشق های میم.صاد
»
» عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
» اواز قطره
» محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
»
» یه دختره تنها
» حکیم دزفولی
» فروش نرم افزار آموزشی و راهنمای تحصیل و تست زن
» مردود
» شهید شلمچه
» گروه اینترنتی جرقه داتکو
» نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
» لنده، سلیمان شهرویی
»
» شاه تور
» Note Heart
» به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
» هر چی تو دوست داری
» گلی از بهشت
» پاتوق دخترها وپسرها
»
» این نیز بگذرد
» کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
» ژئوماتیک
» اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
» کیمیا
» اخراجیها
» نوری چایی_بیجار
» * روان شناسی ** ** psychology *
» بیان مبین
» هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
» سایه های خیال
» صاعقه
» مهربانی
» اصولی رایانه
» بادله گشت
» « عــــــفـــــــاف و حـــــجــــــاب »
» دل نوشته های یک دیلامی
» خیارج سرای من است
»
» کلبه ی عشق
» ایرانیان ایرانی
» توتویی
» خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا
»
» چشم انتظار
» نبض شاه تور
» صل الله علی الباکین علی الحسین
» مجله اینترنتی
»
»
» پر شکسته
» زخم خورده
» تینا
» از فرش تا عرش
» خانه همدلان
» غلط غو لو ت
» مهدویت و انتظار
» عجیب ترین آدم .....
» برو بچه های ارزشی
» جامع ترین وبلاگ خبری
» Sea of Love
» گمنام
» فقط خدا
» مذهب عشق
» اس ام اس خنده دار . اس ام اس روز
» خـــــستــــــــــــه امـــــــــــــــــ
»
» مناجات با عشق
»
» از یک انسان
» ثانیه ها...
» موهیول
» دیدبان اینترنتی
» فقط من برای تو
» یادداشتهای روزانه رضا سروری
» مطالب جالب
» عشقی
» نوجوونی از خودتون
» شهد
» ME&YOU
» به تو می اندیشم ...
»
»
»
» ...افسانه نیست
» عا شقان وهواداران استقلال
» به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
» تبریک می گوییم شما به ساحل رسیدید!!!!!
»
» پری دریایی
» رد پای...
» به دلتنگی هام دست نزن
» چه زود دیر میشه
» جیگر نامه
» امیدزهرا omidezahra
» صبح دیگری در راه است ....
» * امام مبین *
» جوانان بیجار
» صدفم همیشه با من بمان
» سکوت شبانه
»
» سه ثانیه سکوت
»
» **قافله نت**
» جوک و خنده
» وباگی خالی از خنده
» دهاتی
» دکتر علی حاجی ستوده
» مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان
» محبت و عشق
» یه سایت با حال
»
» قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
»
»
» کشکول
» سیب گلاب
»
» fazestan
» آرمش در هیاهو
» حقیقت سبز
» عسل....
»
» حاج آقا مسئلةٌ
» بسیج مظهر وحدت ملی
» فریاد بی صدا
» هر چی بخوای
»
» عاشقانه
» حزب الله هم الغالبون
» سحر
» من وتنهاییهام
»
» JUST
» به نام خدایی که در این نزدیکیست
» مدیا پلیر
» آشنای غریب
» جوادقدرتی..خوش آمدید..javadghodrati..بفرماییدچایی..نظریادت نره..
» جاذبه
» یه دختر تنها
» از ایلجیما خوشگل تر؟؟؟
» هر روز به روزیم
» تنهایی من
» دیار غم
»
» کر مـــــا نـــــــــــــــــــشاه دو
» فقط به عشق تو سمیرا من این دنیا را دوست دارم
»
» آخرین منجی
» خانه اطلاعات
» مریم جون !
» کلبه تنهایی
» دکتر علی حاجی ستوده
» ***تبلیغات اگاهی است *****
» RezaPishro
» تکنیک های تست زنی ، جزوات کنکور ، سوالات دبیرستان و پیش دانشگاهی
» آســــــمــونـــی بــاش
» حدائق ذات بهجة
» غلط غولوت
»
» باران
» ....ازاد....
»
» چرند و پرند
» ایــ عزیـــــز ـــــــران
» سوارکاری
»
» دنیای واقعی
»
» تبلیغ ِآگهی
» فروشگاه لوازم منزل،خودرو،کامپیوتر، موبایل و کیتهای الکترونیکی
» کتاب، مهندسی، روانشناسی، مدیریت، اقتصاد، لغتنامه، شعر، داستان
» فروشگاه نرم افزارهای سیستم عامل، طراحی گراف
» فروشگاه فیلم، کارتون، بازیهای هیجانی، تی شرت
» فروشگاه استثنایی
» مرغ باغ ملکوتم
» موقتاً بدون نام
» برگی از دفتر زندگی
»
»
»
» سوز و گداز
»
»
» موج آزاد اندیشی اسلامی
»
» عاشق تنها
»
»
» تا ریشه هست، جوانه باید زد...
»
»
» تفریحات مجازی (همه چی)
» شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
»
» ..:: نـو ر و ز::..
»
»
»
»
»
»
»
»
»
» کتاب خور کوچک
» ESPERANCE2
» کالای بیستِ بیست در فروشگاه بیست وای بیست
» فروشگاه متفاوت
» MANIFESTER
» آخرین آهنگها Last Music
» یه آسمان ستاره
» عکس های توپ گلها همه آفتاب گردانند
» پرسش مهر . ...... چگونه خدمتگذار خوبی باشیم
» دهکده مجازی مشاوره و روان شناسی خانواده
» کانون هواداران پارک ساعی
» مدرسه راهنمایی شهید محمود آهنی امینه (توحید سابق)
» سرافراز
» فرزاد ملوس و پرنیاجون
» درباره ی رپ و دوست شدن با شما
» خونه ی دل
» دانلود سوالات کنکور دکتری
 
کل بازدید : 256557
بازدید امروز :9
بازدید دیروز : 34
تعداد کل پست ها : 172
» پیام‌رسان
» نقشه سایت
» اوقات شرعی

  RSS 2.0  

مرجع قالبها و ابزارهای مذهبی

By Ashoora.ir & Blog Skin