جلوه هایی از توسل عالمان و عارفان به حضرت زهرا سلام الله علیها و عنایات فاطمی
بسم الله الرحمن الرحیم
از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده است که به جابر بن عبد الله انصاری فرمود:
...وَ یُبْعَثُ إِلَیْهَا مِائَةُ أَلْفِ مَلَکٍ یَحْمِلُونَهَا عَلَی أَجْنِحَتِهِمْ حَتَّی یُسَیِّرُونَهَا عَلَی بَابِ الْجَنَّةِ فَإِذَا صَارَتْ عِنْدَ بَابِ
الْجَنَّةِ تَلْتَفِتُ فَیَقُولُ اللَّهُ یَا بِنْتَ حَبِیبِی مَا الْتِفَاتُکِ وَ قَدْ أَمَرْتُ بِکِ إِلَی جَنَّتِی فَتَقُولُ یَا رَبِّ أَحْبَبْتُ أَنْ یُعْرَفَ
قَدْرِی فِی مِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ فَیَقُولُ اللَّهُ یَا بِنْتَ حَبِیبِی ارْجِعِی فَانْظُرِی مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حُبٌّ لَکِ أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ
ذُرِّیَّتِکِ خُذِی بِیَدِهِ فَأَدْخِلِیهِ الْجَنَّةَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ اللَّهِ یَا جَابِرُ إِنَّهَا ذَلِکَ الْیَوْمَ لَتَلْتَقِطُ شِیعَتَهَا وَ مُحِبِّیهَا کَمَا
یَلْتَقِطُ الطَّیْرُ الْحَبَّ الْجَیِّدَ مِنَ الْحَبِّ الرَّدِیء... (1)
...آنگاه خدای رؤف تعداد صد هزار ملک میفرستد تا طرف راست آن بانو باشند و صد هزار ملک دیگر
میفرستد که طرف چپ وی قرار بگیرند و صد هزار ملک دیگر خواهد فرستاد که فاطمه را بر فراز پر و بال خود
بسوی بهشت حرکت دهند.
موقعی که به در بهشت رسیدند فاطمه زهرا متوجه عقب خویشتن خواهد شد، خطاب می?رسد: ای
دختر حبیب من! برای چه متوجه عقب خود می?شوی، در صورتی که من دستور دادهام داخل بهشت
شوی؟ فاطمه می?گوید: پروردگارا! دوست داشتم در یک چنین روزی قدر و قابلیت من شناخته شود.
خدا می?فرماید: ای دختر حبیب من! برگرد و بنگر هر کسی که محبت تو یا یکی از فرزندان ترا در قلب دارد
دست او را بگیر و داخل بهشت نما.
امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: ای جابر به خدا قسم که فاطمه در آن روز شیعیان خود را به نحوی از
میان اهل محشر جدا می?کند و نجات می?دهد که پرنده دانههای نیکو را از میان دانههای بیارزش بر
میچیند. (2)
نوشتار پیش رو در بر دارنده جلوه هایی از (عنایات فاطمی سلام الله علیها) به دوست?داران ایشان است.
در محضر عصمت کبرای حق علیها السلام
مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی اصفهانی (آقانجفی) می?گوید:
در شب نهم محرم الحرام سنه 1282 در کربلای معلی مشرف بودم. نصف شب بعد از تهجد، چند دقیقه
به خواب رفته، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را در خواب دیدم که آن حضرت و جمع کثیری از شیعیان
ایستاده بودند و آن مظلومه، مصایبی را که بر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از سقیفه وارد شده بود
بیان می فرمود و مردم گریه میکردند. چون ذکر مصیبت تمام شد، مردم متفرق شدند.
پس نظر به این?که من به واسطه نسبت و سبب محرمیت داشتم، نقاب از روی خود برداشته و فرمودند:
«این اول مصیبتی است که بر ما اهل بیت علیم السلام وارد شده است، شاد مباد چشمی که این
مصیبت را بشنود و قلب او محزون و چشم او گریان نشود و آنچه ظلم بر اهل بیت وارد شد، نتیجه ظلمی
بود که به واسطه سقیفه وارد شد و بعد فرمودند: در شادی ما و در حزن ما اندوهناک باشید.»
عرض کردم: چه ثواب است برای کسی که در مصیبت شما گریه کند؟
فرمودند: «گناهان او آمرزیده می شود و من در روز قیامت او را شفاعت خواهم نمود. به درستی که
هرگاه اهل مشرق و مغرب عالم بر محبت اهل بیت علیهم السلام اتفاق می کردند و در مصیبت ایشان
محزون بودند، هر آینه خداوند جهنم را خلق نمی?فرمود. به درستی که آتش جهنم بر دوستان اهل بیت
علیهم السلام حرام است.» (3)
امضاء حضرت فاطمه(سلام الله علیها)
مرحوم آیت الله بهاء الدینی در عشق و ارادت به مادرشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می
فرمود:
«مادر ما فوق العادگی دارد.»
و در مقام آن حضرت نزد خدا و پیامبر و ائمه علیهم السلام می فرمود:
«ما می دانیم هر چه را حضرت فاطمه علیها السلام امضا کند از نظر پیامبر و ائمه علیهم السّلام، امضا
شده است که هیچ حرفی روی آن نیست.»
ایشان طعم توسل به حضرت فاطمه علیها السلام مادرشان را چشیده بودند که چنین می فرمودند. (4)
باید صبر کنی
گاهی که از مریضی و خانه نشینی مرحوم آیت الله بهاء الدینی صحبت به میان می آمد، می فرمود:
«چه خوب شد مریض شدم، این مریضی برای ما خیر بسیاری داشت.» (5)
دوستان و ارادتمندان معظم له که دوران سلامتی ایشان را دیده بودند، گاهی که به محضر آقا شرفیاب
می شدند، تفاوتی در روحیه و نشاط درونی این عارف ملکوتی در حال بیماری مشاهده نمی کردند.
همان عشق و شور و همان امید و ایمان را در لحظه های حیات ایشان می دیدند.
روزی می فرمودند:
«اوایل نگران بودم که نکند خانواده برای بنده به زحمت بیفتد، اما چندین نوبت مادرم حضرت زهرا(سلام
الله علیها) فرمودند: نگران نباش، باید صبر کنی، ما مواظب تو هستیم. فهمیدم سختی و ناراحتی در
پیش است و باید صبر کنم.»
بر این اساس، هرگز غبار و اندوه بر چهره ایشان دیده نشد و یا جمله ای که نشان از اظهار درد و ناراحتی
و ابراز خستگی و بی تابی باشد، به گوش نرسید. (6)
اگر مصیبت حضرت زهرا (علیها السلام) ?خوانده می?شد
از ویژگیهای علامه امینی (ره) صاحب کتاب الغدیر ، عشق و ولای کامل او بود نسبت به آل محمد
(علیهم السلام) عشقی وصف ناشدنی که می توان گفت «الغدیر» نیز در اثر همین عشق نوشته شد.
در مجالس با صدای بلند بر مصائب آل محمّد (صلی الله علیه وآله) می گریست به طوری که دیگران و به
خصوص اهل منبر و نوحهخوانان تحت تأثیر گریة ایشان منقلب میشدند،گویا یکی از آل محمّد در مجلس
است و اگر گوینده?ی مصیبت، نام حضرت زهرا (سلام الله علیها) را می بُرد، آن?گاه خون در رگهایش
متراکم شده و چونان کسی که ظلم بر ناموس او رفته فریاد میزد و همراه اشک بیامان، از چشمانش
شعله?ی آتش بیرون میزد. (7)
بیتی از حضرت فاطمه علیها السلام
مرحوم علامه سیدمحمدحسن میرجهانی طباطبایی می?گوید:
درخواب حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دیدم خدمت ایشان عرض کردم: احوال شما چطور است؟
بانوی دو جهان در جواب با یک بیت شعر فرمودند:
دلی شکسته تر از من، در آن زمانه نبود |
در این زمان دل فرزند من شکسته?تر است |
از آقا درخواست شد به همین وزن ادامه این بیت را بسرایند. اما آقا از این کار امتناع کردند. (شاید به
خاطر ادب و ارج نهادن به آن بیت سروده شده توسط بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیه از
این امر خودداری ورزیده باشند.) (8)
در لحظات آخر
یکی از ارادتمندان مرحوم شیخ عبدالکریم حامد که هنگام احتضار شیخ بالای سر ایشان بود می گفت:
در لحظات آخر دیدم که جناب شیخ با احترام خدمت حضرت زهرا(علیها السلام) سلام دادند و سپس
فرمودند: «اهلاً و سهلاً»
در همین هنگام دیدم که پیشانی ایشان عرق کرد. با خود گفتم حتماً جناب شیخ خوابیدند؛ برای همین
به دوستان گفتم: سر و صدا نکنید. من هم بیرون رفتم و حدود یک ساعت بعد برگشتم. دیدم شیخ را به
همان حالتی که گذاشته ام تغییر نکرده است. تعجب کردم که چگونه ایشان یک ساعت بر روی یک پهلو
خوابیده است. جلو که رفتم دیدم ایشان تمام کرده است.
یکی دیگر از دوستان ایشان می گفت: اتاق شیخ بعد از فوتشان خیلی بوی عطر می داد. (9)
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
مرحوم راشد، فرزند «حاج آخوند ملا عباس تربتی» می نویسند:
از جمله چیزهایی که ما (افراد خانواده) از او دیدیم و همچنان برای ما مبهم ماند یکی این است که...
درست در روز یکشنبه هفته پیش از آن (یک هفته قبل از وفات) بعد از نماز صبح در حالت بیماری رو به
قبله خوابید و عبایش را بر روی چهره اش کشید. ناگهان مانند آفتابی که از روزنی بر جایی بتابد یا
نورافکنی را متوجه جایی گردانند روی پیکرش از سر تا پا روشن شد و رنگ چهره اش که به سبب بیماری
زرد گشته بود متلالئ و شفاف گردید چنانکه از زیر عبای نازک که بر رخ کشیده بود دیده می شد.
تکانی خورد و گفت: سلام علیکم یا رسول الله. شما به دیدن این بنده بی مقدار آمدید.
پس از آن درست مانند این که کسانی یک یک به دیدنش می آیند بر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه
السلام و یکایک ائمه تا امام دوازدهم سلام می کرد و از آمدن آنها اظهار تشکر میکرد.
پس بر حضرت فاطمه زهرا علیها السلام سلام کرد. سپس بر حضرت زینب سلام کرد و در اینجا خیلی
گریست و گفت: بی بی من برای شما خیلی گریه کرده ام.
پس بر مادر خودش سلام کرد و گفت: «مادر از تو ممنونم، به من شیر پاکی دادی» و این حالت تا دو
ساعت از آفتاب برآمده دوام داشت... (10)
مسلمان شدن به برکت نام فاطمه
یکی از ذاکرین نقل کرده: در محضر آیة الله العظمی سید محمد هادی میلانی (معاصر حقیر) بودم. یک
مرد و زن آلمانی همراه دختر خود وارد شدند، پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمده ایم به شرف اسلام
نایل شویم،
آیة الله میلانی فرمودند: علت چه چیز است؟
آن مرد عرض کرد: پهلوی دخترم که در محضر شما نشسته در حادثه ای شکست و استخوانهایش خورد
شد، چنان که پزشکان از معالجه او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود، ولی عمل، خطرناک است.
دخترم راضی نشد و گفت: اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا روم. به هر حال او را
به خانه آوردیم. ما یک خدمتکار ایرانی داریم که او را «بی بی» صدا می?زنیم، دخترم به او گفت: من تمام
اندوخته مالی خود را راضی هستم بدهم که صحت به من برگردد، اما فکر می کنم باید ناکام و با دل پر
غصه بمیرم. بی بی گفت: من یک طبیب را سراغ دارم که می تواند تو را شفا دهد. گفت: حاضرم تمام
پول و موجودیم را به او بدهم. بی بی گفت: تمام آنها برای خودت باشد، بدان من علویه ام و جده من
زهرا (سلام الله علیها) است که پهلوی او را به ظلم شکستند، تو با دل شکسته و اشک جاری بگو: یا
فاطمه زهرا، مرا شفا ده.
دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوی معظمه یاری خواستن.
بی بی هم در گوشه خانه با گریه می گفت: «یا فاطمه زهرا، این بیمار آلمانی را با خود آورده ام و شفای
او را از شما می خواهم. مادر جان! کمک کن و آبروی مرا نگه دار.»
آن مرد اضافه کرد: من هم از دیدن این واقعه در گوشه حیاط منقلب شدم و گفتم: ای فاطمه پهلو
شکسته!
دیدم دخترم قدری ساکت شد، ناگاه مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا که دردم ساکت شده. جلو رفتم و دیدم
او کاملا شفا یافته. گفت: الان در بحر بودم، بانوی مجلله ای نزدم آمد و دست به پهلویم کشید. گفتم:
شما کیستید؟ فرمود: من همانم که او را می خوانی.
دخترم برخاست و راحت شد و دانستم که اسلام حق است. حالا به ایران آمده ایم و به خدمت شما
رسیده ایم تا مسلمان شویم.
مرحوم میلانی (ره) و حاضرین از این معجزه مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامی را به او
آموختند و آنان با نورانیت اسلام رفتند.(11)
پی نوشت ها:
(1) بحار الأنوار، ج43، ص65، باب3: مناقب و فضائل حضرت زهرا علیها السلام
(2) زندگانی حضرت زهرا علیها السلام (نجفی)، ص81
(3) کتاب درحریم وصال
(4) سایت صالحین
(5) کتاب آیت بصیرت
(6) سایت صالحین
(7) سیمای فرزانگان، ص183
(8) ویژه نامه دریای نور
(9) کتاب بهترین شاگرد شیخ
(10) کتاب فضیلتهای فراموش شده
(11) فضائل الزهراء، ص 109